بعدازظهر چهارشنبه هفته گذشته تونستم یک سر به نمایشگاه دوربین دیجیتال که در خیابان حجاب مرکز همایشهای کانون پرورشی فکری برگزار شدهبود بزنم. در یک جمله میتوان گفت اصلاً آن چیزی نبود که انتظارش را داشتم. خیلی از نمایندگیهای رسمی تولیدکنندگان مارکهای اصلی دوربینهای دیجیتال شرکت نکرده و به جای آنها، شرکتهای متفرقه واردکننده دوربین غرفه زده بودند.
علاوه بر این مسئله عدم وجود تخفیف جالب بود! شرکتهایی مثل سیگما که هر سال فروش خوبی در نمایشگاه و به خصوص به علت تخفیفهای خود داشتند امسال به کلی از تخفیف دادن منصرف شده بودند! ( نمیدونم، یعنی وضع بازار اینقدر خوبه؟! بعید میدونم) نمایشگاه در یک سالن دو طبقه برگزار شده بود و مانند سالهای قبل هیچ نمایشگاه عکسی در حاشیه آن وجود نداشت. (عکسهایی در طبقه پایین به نمایش گذاشته شده بودند که در تاریکی نمایشگاه اصلاً جنبه نمایشگاه عکس در آن دیده نمیشد.)
لنزهای حرفهای مختلف با مارکهای مختلف در نمایشگاه قابل دیدن بود. ایده جالبی که در نمایشگاه جالب و نسبتاً جدید به نظر میرسید، در دسترس قرار دادن دوربینهای دیجیتال کلاس خانگی برای بازدیدکنندگان بود. دوربینها را روشن با بندی زیبا (!) به ویترین بسته بودند و بازدیدکننده میتوانست به راحتی دوربین را بردارد، در دست گرفته و با آن عکاسی نماید. شاید یک ورکشاپ واقعی که کمتر در ایران دیده شدهاست.
شرکت مادیران نیز غرفهای عریض و طویل دایر کرده و انواع پرینترهای مارک اپسون خود را به معرض نمایش گذاشته بود. البته طبق معمول شرکتهای تجاری بزرگ شده وطنی فرمهای نظرسنجی آنچنانی که نظر بازدیدکنندگان را از غرفه و ... جویا شوند.
اما جالبترین قسمت نمایشگاه برای خودم، کلکسیون تجهیزات عکاسی آقای جدیدالاسلام بود که از تبریز تشریف آورده بودند. واقعاً دیدنی بود و به خاطر ماندنی. تعداد بسیار زیادی دوربینهای قدیمی کوچک و بزرگ؛ مخصوص آتلیه یا قطع کوچک، تجهیزات چاپ دستی قدیمی مثل آگرانهای قدیمی...
خلاصه کلی کیف کردم و کلی هم عکس گرفتم. دو سه نمونهاش رو اینجا ببینید...
واقعاً این دوربین کوچک کانن از چه مناظری عکس گرفتهاست؟ از چه مردمی و با چه فرهنگهایی؟! مطمئناً با زبان بی زبانی حرفهای بسیاری برای گفتن دارد...!
سریال پربیننده ترش و شیرین که در ایام نوروز ۸۶ پخش میشد را به خاطر دارید. به خصوص ترانهای که در انتهای هر قسمت پخش میشد. دکلمه رضا عطاران و آواز "محسن نامجو"!
محسن نامجو اینطور که شنیدهام از تحصیل کردگان موسیقی سنتی ایران در هنرستان موسیقی و ادامه آن است؛ اما از آنجاییکه نظراتش در مورد تغییراتی در سبک و سیاق موسیقی با اساتید یکی نبوده به گونهای متفاوت و مستقل به موسیقیای خاص پرداخته است. جدیداً دو آلبوم از ایشان را گوش دادهام و بهترین نظر من به عنوان یک شنونده موسیقی عادی، این است: موسیقی محسن نامجو، متفاوت است.
من موبایل باز نیستم و نبودم. اما مدتهاست که به زحمت میشه از دکمههای گوشی عزیزم استفاده کرد. بدیش اینه که یدکش هم گیر نمیاد. با اینکه سه سال به طور مداوم کار میکنه هنوز هم امکاناتی داره که به روز حساب میشه. مثل MMS و جاوا و این حرفها. اما جدیداً یک مشکل هم پیدا کرده که یکهووو خاموش میشه. یکهووو
قراره یک گوشی بخرم. Nokia N73 رو معرفی کردن. مشخصاتش رو خوندم خیلی باحاله... قیمتش رو کسی میدونی؟؟ فردا برم قیمت کنم ببینم زورم بهش میرسه یا نه.
راستی راستی؛ نوکیا ترکونده. یادمه یک زمانی پیش خودم فکر میکردم خیلی مونده که یک گوشی موبایل بتونه در حد یک دوربین دیجیتال مطرح و به درد بخور بشه. اما شده به نظر. اول اینکه نوکیا یک مدل داده بود که 3x درشتنمایی اپتیکال داشت. میدونید یعنی چی؟؟ یعنی اینکه لنزی داخل اون به طور مکانیکی قابلیت حرکت رو داره و این شاهکار آخر نوکیا با ۵ مگا پیکسل!!! محشره... دوربین نیکون SLR من با یک و نیم کیلو وزن ۶ مگاپیکسلی هست و این جقله... (...!)
با نمکه نه؟ اینطور نیست؟
البته اگه قیمتش رو بشنوید شاید نظرتون عوض بشه... !
بعداز ظهر جمعه فینال مسابقات تراپ (تیراندازی با اهداف پروازی) جام ارتش در
باشگاه ساصد وابسته به وزارت دفاع برگزار شد. برای تماشا رفتم. یاد روزهایی که برای
تیر اندازی به این باشگاه میاومدم به خیر! (هیجانانگیزترین تجربه زندگی در تهران
برای من به
جز کوهنوردی!)
یکی از تیراندازها بود که هر ۲۵ شلیک رو بدون خطا انجام داد. رقابتی که من قبلاً خودم هرگز ندیدهبودم.
و اما در طول برگزاری مسابقه از حاشیه آن (یعنی از زمین مجاور!) صدایی شبیه به موتورسواری کراس میآمد. پیش خودم فکر کردم مسابقات یا تمرین موتور سواری است. یک سر زدم. عکس زیر رو ببینید. موتور نیست!
این ماشینهای کوچولوی مسابقهای که از راه دور کنترل میشدند به شکل جالبی ویراژ میدادند و سر وصدای زیادی ایجاد میکردند. تنها اطلاعات فنی که تونستم از یکی از صاحبماشینها بگیرم در مورد سوخت آنها بود که ظاهراً از سوختی به نام نیترو استفاده میکنند.
باشگاه ساصد در اتوبان شهید بابایی قبل از تقاطع لشکرک واقع شده و علاوه بر سایت تیراندازی تراپ، مجهز به سایت تیراندازی بادی، زمین اسکیت سواری و شاید چیزهای دیگه! است.
با وجود اینکه فیلم ۳۰۰ رو برای تخریب وجهه تمدن پارس و امپراطوری ایران در آن روزگار و صد البته برای بهرهبرداری فرهنگی و سیاسی در حال حاضر تدارک دیدهاند، اما از آنجاییکه جعل و تحریف همیشه دارای خطا خواهد بود؛ (دروغگو همیشه اشتباه میکند!) نشانههای ضدتمدن غربی فراوانی در این فیلم وجود دارد به طوریکه یونیان حال حاضر در کشور یونان نیز از معترضین این فیلم هستند. تحلیل این فیلم نه کار من است و در تخصص من؛ در اینجا فقط به نمونههایی از مظاهر ضد تمدن غربی در این فیلم اشاره میکنم:
در ابتدای فیلم که سکانس تولد لئونیدوس شاه یونانیان نمایش داده میشود، در حالیکه نوزاد در دست فردی است (نفهمیدم کی) و در گورستانی از اسکلتها ایستادهاند گوینده بیان میکند که در تمدن یونان، نوزادان قوی را نگهداشته و ضعیفها را دور میاندازند! (شبیه به قانون جنگل)
در سکانس دیگری شاه یونیان لئونیدوس سفیر خشیارشا و سایر همراهان وی را پس از پایان مکالمات در چاهی میاندازد. این صحنه نمونهای از دپیلماسی تمدن یونان در آن روزگار و صد البته انعکاس دیپلماسی حال حاضر غربیهاست!
امشب شبکه ۴ فیلم امیلی را نشان داد. این فیلم رو قبلاً با زبان اصلی (فرانسوی) و زیر نویس انگلیسی دیده بودم. تقریباً به جزء دو صحنه فیلم سانسور دیگهای نداشت. فیلم بسیار زیبا و عاشقانه و البته شاد از روابط اجتماعی در یک اجتماع آرام و صلحدوست. امیلی دختری منزوی و غیر اجتماعی است که در مقطعی از زندگی تحت تاثیر اتفاقات جاری تصمیم به ارتباط با دنیای اطراف خود نموده و همزمان سعی در کمک با افرادی دارد که در زندگی روزمره با آنها در تماس است. البته در این میان به معشوق خود نینو نیز میرسد. نینو نیز به نحوی دارای زندگی اجتماعی محدود و منزوی است و به هم رسیدن این عاشق و معشوق به نوعی سرآغاز زندگی اجتماعی آنها خواهد بود!
راستی فیلم ۳۰۰ رو هم دیدم، بعداً در موردش صحبت میکنیم. در حال حاضر برنامه تحلیل این فیلم رو که فردا شب از شبکه چهار پخش میشه رو از دست ندید.