مطالعه، مطالعه و باز هم مطالعه.
آنقدر این روزها سرم شلوغه که حتی چند روزی هم از شرکت مرخصی گرفتم! اون هم در زمانی که فشار کاری پروژه نیاز به اضافه کاری رو نشون میداد. اصلاً نمیدونم چرا همش من اینقدر سرم شلوغه. هیچ یادم نمییاد زمانی رو که سرم خلوت بوده و به اصطلاح وقت آزاد داشتم. (البته از این لحاظ خدا رو شکر میکنم!)
خوندن که چه عرض کنم، ... خونی (!) تند خونی، خیلی تند خونی، سوپر تندخونی و نهایتاً خیلی سوپر تند خونی... .
به همین علت تا یک هفته دیگه باز هم نیستم!
در یادداشتی خوندم که:
دکتر علی شریعتی انسانها را به چهار دسته تقسیم کرده است
1. آنانی که وقتی هستند هستند وقتی که نیستند هم نیستند.
عمده آدمها. حضورشان مبتنی به فیزیک است. تنها با لمس ابعاد جسمانی آنهاست که قابل فهم میشوند. بنابراین اینان تنها هویت جسمی دارند.
2. آنانی که وقتی هستند نیستند وقتی که نیستند هم نیستند.
مردگانی متحرک در جهان. خود فروختگانی که هویتشان را به ازای چیزی فانی واگذاشتهاند. بیشخصیت اند و بی اعتبار. هرگز به چشم نمیآیند. مرده و زندهشان یکی است.
3. آنانی که وقتی هستند هستند وقتی که نیستند هم هستند.
آدمهای معتبر و باشخصیت. کسانی که در بودنشان سرشار از حضورند و در نبودنشان هم تاثیرشان را می گذارند. کسانی که همواره به خاطر ما میمانند. دوستشان داریم و برایشان ارزش و احترام قائلیم.
4. آنانی که وقتی هستند نیستند وقتی که نیستند هستند.
شگفت انگیزترین آدمها. در زمان بودشان چنان قدرتمند و با شکوه اند که ما نمیتوانیم حضورشان را دریابیم. اما وقتی که از پیش ما میروند نرم نرم آهسته آهسته درک میکنیم. باز میشناسیم. می فهمیم که آنان چه بودند. چه میگفتند و چه میخواستند. ما همیشه عاشق این آدمها هستیم . هزار حرف داریم برایشان. اما وقتی در برابرشان قرار میگیریم قفل بر زبانمان میزنند. اختیار از ما سلب میشود. سکوت میکنیم و غرقه در حضور آنان مست میشویم و درست در زمانی که میروند یادمان می آید که چه حرفها داشتیم و نگفتیم. شاید تعداد اینها در زندگی هر کدام از ما به تعداد انگشتان دست هم نرسد.
پینوشت: راستی ما در کدام گروه قرار گرفتهایم... ؟
زیاد جدی نگیرید !
"امروز صبح برخلاف همیشه زودتر از خواب بیدار شدم. چشمهام رو که باز کردم دیدم همسرم هنوز خوابه . یواشکی و مثل دزدها رفتم سر بالینش و از زیر متکاش ؛ کارت هوشمند آبش رو برداشتم . بعد از دستشویی با خیال راحت رفتم یه دوش بگیرم . آخـــــیـــش چه حالی میده , آدم با کارت آب یکی دیگه دوش بگیره بدون اینکه نگران تموم شدن سهمیه اش باشه .
وقتی برگشتم هنوز خواب بود. کارتش رو زیر سرش گذاشتم و لباسهام رو پوشیدم . موبایل ؛ عینک و کیف مخصوص کارتهام رو برداشتم و راهی محل کار شدم . با کارت هوشمند مخصوص ؛ قفل درب خانه را بازکردم و در را به آرامی بستم . درب ماشین نیازی به باز کردن نداشت چون امروز فقط ماشینهایی که صاحبانش یک چشم داشته باشند حق تردد دارند . خوب محله ما هم فقط یک دزد یک چشم داره که دیشب جلوی چشمهای (یک چشم ) خودم دستگیر شد و تا آزاد شدنش حداقل 12 ساعت طول میکشید. باسن مبارکم رو که روی صندلی گذاشتم توجهم به صدای غرغر فریبا خانوم جلب شد. گوشهامو تیز کردم دیدم داره با خودش میگه , آخه این کارت سهمیه بندی نون لواش دیگه چه صیغه ای است . من با این هفت تا لواش چجوری شکم گنده این مرتیکه رو پر کنم . بی خیال شدم و استارت زدم . نمیتونستم برای گرم شدن ماشین صبر کنم چون علاوه بر اتلاف سوخت , کنتور آلودگی هوا هم که به اگزوز ماشین وصله , بیخودی شماره مینداخت . به آرامی حرکت کردم . سر خیابون نگه داشتم که صدقه بدم . روی مانیتور صندوق صدقات نوشته بود " به علت قطع ارتباط با مرکز ؛ دستگاه قادر به انجام عملیات نمیباشد." . ناچار از طریق سرویس پیام خیلی خیلی کوتاه مبلغ 56 تومان و 65 دینار صدقه رو به سازمان مربوطه حواله کردم. حالا چرا 56 تومان و 65 دینار ؟ . اصل صدقه 50 تومان بعلاوه .3 درصد عوارض شهرداری ؛ 2 درصد عوارض افزایش متکدیان ؛ 3 درصد بیمه اجباری قبول شدن صدقه ؛ دو در هزار سهم عراق ؛ دو در هزار سهم افغانستان ؛ دو در هزار سهم پاکستان ؛ دو در هزار علی الحساب ذخیره برای سایر کشورهایی که هنوز از آنها ضربه نخورده ایم ؛ 4 درصد هزینه ارسال سرویس پیام کوتاه ؛ نیم درصد عوارض اشغال باند که روی هم میشود 56 تومان و 65 دینار . خلاصه پس از ارسال صدقه به راهم ادامه دادم . بعد از زدن کارت هوشمند ساعت زنی ؛ چشمم به آقای اکبری افتاد . دلم برایش سوخت... !!!"
دقت کنید:
مبانی سازمان و مدیریت ۵۴۰ صفحه
تئوری سازمان ۴۸۰ صفحه
نگرشی جامع بر مدیریت استراتژیک ۴۵۰ صفحه
سازمان استراتژی محور ۵۶۰ صفحه
مبانی رفتار سازمانی ۴۳۵ صفحه
مدیریت منابع انسانی ۳۴۰ صفحه
زبان تخصصی ۳۶۴ صفحه
اگر مجبور باشید کتابهای محترم فوق را برای بار اول ظرف مدت بسیار کوتاهی بخوانید و یاد بگیرید و برای شرکت در یک امتحان تستی با رقابت بالا آمادگی پیدا کنید و تعداد روزهای باقیمانده تا امتحان آنقدر کم باشد که مجبور باشید روزی ۱۲۰ صفحه مطالعه کنید؛ (!) در ضمن مجبور باشید روزی ۸ ساعت سر کار برید و یک شب در میان حتماً به استخر هم بروید؛؛؛ اونوقت حتماً حق دارید دنبال روشهای تندخوانی بگردید!
واقعاً عجب لذتی دارد کتاب و کتابخوانی و چه حیف که میگویند در ایران فرهنگ کتابخوانی جا نیفتاده، چون برای من که خووووب جدا افتاده!
امروز تکرار برنامهای از شبکه چهار را دیدم که در آن مجری (آقای بیرنگ) با مهمانهای خود سر مسائل مختلف بحث میکند. مهمان اصلی این برنامه آقای امیرسام بهادر، سوپر نابغهای بود که من برای بار اول اسمش را میشنیدم. ظاهراً این دوست عزیز در زمینه جاوا و J2EE دارای تجربه هستند و در رابطه با شرکت Sun نیز دارای مقاماتی میباشند. چیزی که از برنامه فهمیدم این بود که سیستمعاملی مبتنی بر جاوا ارائه نمودهاند که قدرت اصلیاش تحت وب است.
امیرسام که به نظر میاد سیستم آموزشی دانشگاه را نپذیرفته در حال حاضر احتمالاً در شرکتی مشغول به کار است. امیرسام ۲۰ ساله خصوصیاتی داشت که برای من بسیار جالب توجه مینمود، و عجیب است که تا حالا اسمش رو نشنیده بودم، به خصوص ما که حداقل همکار هستیم! با آرزوی موفقیت برای امیرسام و آرزوی تقویت ارتباطات سازنده در بین ایرانیان... .
هفتهای که گذشت، مملو از اتفاقات هیجانانگیز و نه چندان خوشایندی برای دوستداران صدای یار بود! دوستداران صدای استاد شجریان که برای رسیدن به معشوقه خود (شرکت در کنسرت استاد) و به خصوص به کمک تکنولوژی جدید خرید بلیط سر از پای نمیشناختند... .
باید اعتراف کنم که خودم از طرفداران صدای استاد هستم، اما آنقدر داستانها از مشقتهای شرکت در کنسرتهای استاد تعریف شده که عطای آن را به لقای آن حداقل در حال حاضر بخشیدهام! به خصوص از این دیدگاه که علاقهمندان به موسیقی به دو دسته علاقهمند عادی(مثل من) و متخصصین تقسیم میشوند که خداییش حق متخصصین و عاشقان آواز سنتی ایران است که در این کنسرتها شرکت کنند نه علاقهمندان عادی مثل من که تعدادشان میلیونی است. مثلاً تو شرکت خودمون حداقل ۱۵ نفر میخواستند بلیط تهیه کنند. تمام این افراد به موسیقی استاد علاقه دارند البته همانطور که به سایر موسیقیهای دیگر نیز علاقه دارند، از پاپ و راک و ... گرفته تا بقیهشون و شرکت در کنسرت در حد یک تفریح عادی مثلاً یک سینما رفتن برایشان است.
اما نکته جالب امسال خرید اینترنتی بلیط بود که ظاهراً گروهی یا شرکتی برنامه تحت وبی برای خرید بلیط تدارک دیده بود که متقاضیان زیاد اذیت نشوند. لابد این برنامه را قبل از شروع عملیات فروش یکی دوباری هم تست کرده بودند، اما فراموش شده بودند که مشکلترین نوع برنامههای تحت وب آنهایی هستند که برای حجم مراجعهکننده بالا در یک زمان کوتاه برنامه ریزی شوند. قابل پیشبینی بود که برنامه در همان لحظات اولیه شروع فروش، از کار بیفتد! (خوب به خاطر داریم که سازمان سنجش سالها و به کمک تکنولوژیهای مختلف سعی کرد که سایت خودش را برای حجم انبوه مراجعه کننده مجهز کند.) البته یادمان نرود که هجوم متقاضیان واقعاً میلیونی بود به گونهای سایت بانک سامان نیز در روزهای بعد از کار افتاد و کار خرید بلیط را مجدداً با مشکل مواجه ساخت.
خلاصه دردسرتان ندهم، کاری که قرار بود بدون دردسر و راحت انجام شود با دو سه روز علاف شدن متقاضیان پشت اینترنت و نهایتاً با ترکیبی از روش دستی و اینترنتی به سختی انجام شد.( انجام شد؟..!) و تجربهای مهم برای بازار IT ایران به همراه داشت که هر گردی گردو نیست! کامپیوترایز (!!) کردن هر کاری به سادگی یک خرید بلیط اگر قرار باشد در سطحی بزرگ انجام شود واقعاً نیاز به تکنولوژی، امکانات و حتی هنر دارد و کاری نیست که سهو انگاشته شود. صرف استفاده از جاوا و JBoss کفایت نمیکند و نیاز به استفاده از تجربه بزرگان این رشته دارد...
امیدوارم که کنسرت استاد به خوبی هر چه بهتر برگزار شود و دوستداران موسیقی سنتی ایران به فراق خود برسند...!