شهرام

یادداشت‌های شهرام از روزمرگی، نظرات و شاید احساسات!

شهرام

یادداشت‌های شهرام از روزمرگی، نظرات و شاید احساسات!

ده سال بعد

کوه رفتن بعد از چهار ماه خیلی لذت‌بخشه! به خصوص که با تمریناتی که کردی تقریباً مطمئن باشی که به زانوی آسیب‌دیده‌ات فشار مخربی وارد نمیشه. حتی اگه این کوه یک توچال کوچولوی دیگه‌ باشه.

از صبح هوا بارونی بود، اما یک فرجه داد به من! ساعت چهار بعد از ظهر رفتم. تا شش که دوباره برگشتم پایین خبری نبود. اما همینکه تو ماشین نشستم مثل سیل شروع شد. (شانس آوردم!) هر چند با تجهیزات کامل رفته بودم و آمادگی بارون رو هم داشتم.

هوا خیلی ملس=ملث=ملص بود. من هم که گام شمار بالا و به خصوص پایین می‌اومدم حسابی عرق کردم. تا حالا تجربه نکرده بودم که کوه‌پیمایی تو تاریکی و تنهایی می‌تونه اینقدر جالب و رمانتیک باشه. کلی به خودم و گذشته و حال فکر کردم. چشمامو بستم و (پست قبل) فکر کردم اگه الان ده سال قبل بود چه آرزوهایی برای خودم داشتم که الان تحقق پیدا کرده. اون زمون چه آینده‌ای رو برای امروز خودم می‌پسندیدم و اینکه چقدر موفق بودم و چقدر ناموفق. جالب بود. نهایتاً اینکه حالا برای ده سال بعد چه چیزهایی رو موفقیت می‌دونم و چه چیزهایی رو شکست. این خیلی مهمه که آدم بتونه اتفاقات آینده رو قبل از وقوع ارزش‌بندی کنه.

در این صورت میشه به هر عمل و رویداد امتیاز داد و جهت کلی حرکت رو تشخیص داد. اینکه به سوی پیشرفت حرکت می‌کنیم یا به سوی پسرفت. اینکه کارهای روزمره‌مون صحیح انجام شدن یا اینکه باید نحوه حرکت رو تصحیح کرد.

 

نظرات 1 + ارسال نظر
نازنین شنبه 3 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 05:17 ب.ظ

سلام . پس کلی کالری سوزانید .
ملس صحیح می باشد .

شانس اوردید .
امیدوارم به سوی پیشرفت گام برداریم .

ده سال اینده !!! خیلی اتفاقها می افتد .توکل به خدا .

هرچی خیر ماست همان پیش بیاد .

شادی و سلامتی و موفقیت روز افزون .

در پناه حق /مجدد میام

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد