سالها دل طلب جــــام جم از ما میکرد وان چه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد
گوهری کز صدف کون و مکان بیرون است طلب از گمشدگــــــــــان لب دریا میکرد
مشکل خویش بر پیر مغــــــان بردم دوش کو به تایید نظر حل معمـــــــــــــــا میکرد
دیدمش خرم و خندان قدح بـاده به دست واندر آن آینه صد گونه تماشــــــــا میکرد
گمشده من زودتر از لب دریا برگرده تهرووووون!!
یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور
کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور
گویند: لذتی که در فراق هست در وصال نیست. در وصال ترس جدا شدن هست ولی در فراق لذت انتظار کشیدن.
بر می گرده غم مخور
سلام،
از همدردی و دلداریتون ممنون هستم دوست عزیز!
:)