شهرام

یادداشت‌های شهرام از روزمرگی، نظرات و شاید احساسات!

شهرام

یادداشت‌های شهرام از روزمرگی، نظرات و شاید احساسات!

دریا

سال‌ها دل طلب جــــام جم از ما می‌کرد       وان چه خود داشت ز بیگانه تمنا می‌کرد
گوهری کز صدف کون و مکان بیرون است       طلب از گمشدگــــــــــان لب دریا می‌کرد
مشکل خویش بر پیر مغــــــان بردم دوش      کو به تایید نظر حل معمـــــــــــــــا می‌کرد
دیدمش خرم و خندان قدح بـاده به دست      واندر آن آینه صد گونه تماشــــــــا می‌کرد

گمشده من زودتر از لب دریا برگرده تهرووووون!!

نظرات 1 + ارسال نظر
ابراهیم سه‌شنبه 6 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 09:59 ق.ظ

یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور
کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور

گویند: لذتی که در فراق هست در وصال نیست. در وصال ترس جدا شدن هست ولی در فراق لذت انتظار کشیدن.

بر می گرده غم مخور

سلام،
از همدردی و دلداری‌تون ممنون هستم دوست عزیز!
:)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد