تا حالا Disconnect شدین؟ منظورم از وب نیست! من الان Disconnect هستم. از وب نه. از خودم Disconnect شدم. بگذارید یک طور دیگه بگم. شده تا حالا در عین اینکه تو جامعه کار و زندگی میکنید، با افراد زیادی در طول روز سر و کار دارین، شاید حتی با خانوادهتون؛ تلویزیون تماشا میکنید، email چک میکنید، تلفن حرف میزنید و از این قبیل باز هم حس کنید Disconnect هستید؟ اگه اینطورید، حال منو درک میکنید!
فکر میکنم آدمی، ابعاد متفاوتی داره. شاید بگیم لایههای مختلف بهتر باشه. هر بعد یا لایه کمالات و هدفهای خاص خودش رو طلب میکنه. طرز فکرش یک طور خاصیه. یک دید خاصی داره. نیازاش فرق میکنه. مثل افراد مختلف تو جامعه خودمون. شما هم شدین مدیر اینها. باید مدیریتشون کنید. هماهنگشون کنید. براشون برنامهریزی کنین، هدایتشون کنید، بازخورد بگیرین و نهایتاً کنترل. اما صبر کنید، همیشه میگن مدیریت کار دومه! کار اول چیه؟ فرماندهی. یعنی چی؟ یعنی اول باید راه رو شناخت و هدف رو دید. بعد خوب کارها رو ردیف کرد (یعنی مدیریت کرد) تا به اون هدفها رسید. (چی شد!) خب حالا باز فرض کنید که شما نتونستین هدفهای دراز مدتون رو خوب تنظیم و تعیین کنید و حالا بعد از گذشت مدتها به این نتیجه میرسید که تناقض!
هر کدوم از این لایهها یک چیزی رو میخوان. کاملاً متناقض با هم. شما هم نمیتونین برآورده کنین. چون وقتی که وقتش بوده کاری نکردین یا نتونستین بکنین؛ حالا دیگه خیلی دیره. خب نتیجه چی میشه، اینکه هرکدومشون ساز خودشون رو میزنند و بعضیهاشون هم قهر میکنند و دیگه حتی نمیگویند که چی میخوان. بووووووووم!!! به این میگن Disconnect !!!
به نظرم تو زندگی یه وقتایی باید دوتا کار کاملا متناقض رو در یک زمان انجام داد. خب مسلما مدیریت کردنش یه هنره. فرق ما با بقیه ادما تو هنرمندیمونه. فکر میکنم هر کسی بتونه تو زندگی شخصی خودش یه مدیر هنرمند باشه اونوقت می تونه در زندگی شخصی یک مدیر موفق باشه