من با خودم فکر میکردم که درس خوندن خیلی وقت آدم رو میگیره، غافل از اینکه کار به تنهایی به اندازه چندتا درس خوندن وقت گیر هست. حدود کمتر از یک ماهه که درگیر پروژه یکی از دوستانم شدم. یک پروژه مخابراتی خیلی کوچک که اصلاً فکر نمیکردم این همه از من وقت بگیره. پنجشنبه جمعه هفته پیش، به شدت درگیر کار بودم، از لحاظ کاری در تنگنا بودم و یک مقاله و یادداشت هم باید برای مجله مینوشتم! آنقدر از لحاظ روحی تحت فشار بودم که یک احساس جهنمی بهم دست داده بود!
داشت کار به اونجاها میکشید که از گرفتن پروژه دوستم و قبول نوشتن مقالهها پشیمان بشم. خلاصه وقتی دیدم که دیگه از خودم کاری ساخته نیست، از خدا کمک گرفتم. شما تا حالا شده مستقیماً برای کارهای روزمره از خدا کمک بگیرید. با تمام وجودم از خدا کمک خواستم و دوباره کارها رو برنامهریزی کردم. برای موفقیت کارها انرژی فرستادم.
نتیجه بسیار شگفتانگیزی رخ داد که البته انتظار هم میرفت. خدا هیچ وقت بندهها شو تنها نمیگذاره. گرهها باز شدند، و گیرها به روانی آب روان به جریان افتادند. الان مراحل آخر پروژه را انجام میدم. البته سختی کار کم نشد و نمیشه، کار همیشه سختی خودشو داره اما مهم اینه که آدم با تخصص و پشتکار و توکل بتونه به مشکلات غلبه کنه.
خلاصه از یاد خدا هرگز غافل نشیم... .
.......
سلام
این ریکی چی بود؟ تو سایتشم هر چی بالا پایین کردم چیزی دستگیرم نشد!!!؟
من معمولا به وبلاگایی که بهشون دعوت نشدم نمی رم وبلاگ شما رو هم به خاطر تشابه اسمی سر زدم... و خوشم اومد چون همه چیه وبلاگتون کامل بود...و بیشتر از من که رشته ام کامپیوتر واسه چیزی که بهش علاقه داری وقت گذاشتی...
- شما تا حالا شده مستقیماً برای کارهای روزمره از خدا کمک بگیرید؟
بله و نتیجه اش غیر قابل باور بوده....!
مرسی امروز یک چیز اینجا یاد گرفتم ....ممنون میشم اگه جواب سوالم راجع به ریکی رو تو نظرات وبلاگم بذاری!! :)
خوشبختی نبود بدبختیه و بدبختی نبود خوشبختی....
خوشبختی در پی خوشبختی نبودن است.
مرسی از پیغامتون...