شهرام

یادداشت‌های شهرام از روزمرگی، نظرات و شاید احساسات!

شهرام

یادداشت‌های شهرام از روزمرگی، نظرات و شاید احساسات!

راه نزدیک

آرام بنشین و چشمانت را ببند، به آرزوهای خود بیندیش؛ اندیشیدن به آرزوها در تو احساس شور و شعفی زیبا پدید می‌آورد. اکنون آرام آرام چشم بگشا و به اطراف خود بنگر، موقعیتی که در آن هستی، در گذشته آرزوی تو بوده؛ اگر از موقعیت کنونی خود راضی و یا ناخوشنودی، کسی مسوول آن نیست و ...

نیایش

اللهم انی اسالک بکتابک المنزل و ما فیه ...

قدر ایام بدانیم.

نسیم نا میمون

زمزمه‌های ناخوشایندی گاه به گوش می‌رسد. جریان‌هایی در کار است که به ضرر ماست. یعنی به ضرر من،‌ تو و تمام کسانیکه می‌شناسیم. و تمام کسانیکه آنها را می‌شناسند. چرا چشم و گوش بسته‌ایم و کبک‌وار سر در برف نفهمی فرو کرده‌ایم. چرا ظاهرها را دیدیدم و اصل را نادیده‌ انگاشتیم. حقمان بود که این بر سرمان آید. که ظاهربین هستیم و سطحی نگر. که حجم تبلیغات است که ما را می‌فریبد و عمل را از ناعمل تشخیص نمی‌دهیم. تمام ثروت مادی و معنویان را به باد نادانی فنا کردند. جمع می‌شویم و خوشی می‌کنیم و کف می‌زنیم.

همه ما می‌دانیم، خوب می‌دانیم که هر که بیاید و بگوید که چه کرده‌است و چنان است و چنین است و چه‌ها می‌کند و در بوق کند و در کرنا فریاد بزند، هیچ نکرده‌است. هر روز از این باغ بری می‌رسد با خبری و تاسفی و بی هنری ... .

وای به حال ما. مولایمان حضرت علی (ع) فرموده‌اند؛ مردمان شایسته همانند که بر سرشان می‌آید. خدایا ما را شایسته بهتر از این گردان.

باشد که در آینده جبران کنیم... .

سرخط اخبار ایتنا

سر خط اخبار خبرگزاری ایتنا به پنل سمت راست وبلاگ، بعد از قسمت "موضوع بندی" اضافه شد. با تشکر از دوستان عزیز ایتنایی به خاطر فراهم ساختن این امکان.

دریا

سال‌ها دل طلب جــــام جم از ما می‌کرد       وان چه خود داشت ز بیگانه تمنا می‌کرد
گوهری کز صدف کون و مکان بیرون است       طلب از گمشدگــــــــــان لب دریا می‌کرد
مشکل خویش بر پیر مغــــــان بردم دوش      کو به تایید نظر حل معمـــــــــــــــا می‌کرد
دیدمش خرم و خندان قدح بـاده به دست      واندر آن آینه صد گونه تماشــــــــا می‌کرد

گمشده من زودتر از لب دریا برگرده تهرووووون!!

نفس راحت؟

ماراتن تموم شد. من دوباره اومدم! بالاخره مطالعه لذت بخش (!) ۳۲۰۰ صفحه کتاب به قصد امتحان دادن به پایان رسید. مطالعه از روزی ۱۲۰ صفحه شروع شد و این آخرها به ۲۵۰ صفحه در یک روز رسید! البته از آنجاییکه هدف اصلی رو خوندن مطالب در نظر گرفته بودم نه خود امتحان خیلی برام جالب بود که در این زمان کوتاه (یک ماه) این همه مطلب رو بتونم بخونم و یاد بگیرم؛ به لطف روش‌های تندخوانی که واقعاً بهشون مدیون هستم و کاملاً تاثیر شگفت‌انگیزشون رو تجربه کردم. ( در آینده راجع به روش‌های تندخوانی و منابع آن بیشتر خواهم نوشت.) تقریباً تمام مطالبش برای کارم مفیده. به خصوص که در شرکت بیشتر از کار فنی توقع قابلیت‌های مدیریتی از من دارند.

نتیجه جالبی که احتمالاً بیشتر خوانندگان این کتاب‌ها به آن خواهند رسید، اینکه در حالت کلی کیفیت کتب تالیفی ایرانی در سطح بسیار پایین‌تری از کتب خارجی آن (امریکایی) قرار داشت. با آنکه در لیست مولفان آنها نام اساتید ایرانی دانشگاه‌های مختلف تهران به چشم می‌خورد اما بیش از ۹۰٪ حجم این کتاب‌ها جمع‌آوری ناهمگنی از سایر منابع خارجی است. (این موضوع صراحتاً در هر قسمت از کتاب‌ها عنوان شده‌است.) بگذریم از انشای گره‌خورده و نا خوشایند بیشتر قسمت‌های متون. البته کتاب‌های ترجمه‌ای نیز از ضعف شدید ترجمه رنج می‌بردند که البته تقریباً در بازار کتاب ما این یکی دیگه طبیعی شده!

اما در این بین کتابی بود که واقعاً از مطالعه‌اش لذت بردم و چیز یاد گرفتم. "سازمان استراتژی محور" تالیف رابرت اس. کاپلان و دیوید پی. نورتون

The strategy - focused organization How balanced scorecard companies thrive in the new business environment.

یک راه حل مسلم برای نجات و کامیابی شرکت‌ها و سازمان‌هایی که قصد رسیدن به اهداف تعیین شده خودشون دارند. البته کاملاً مشخص است که راه و روش ارائه شده در این کتاب (که البته بارها در صنایع و راهبردهای متفاوت سنجیده شده است) برای رسیدن به اهداف شخصی نیز برای یک انسان مفید خواهد بود. من خودم شخصاً قصد استفاده از راهکارهای ارائه شده در این کتاب در آینده زندگی خودم دارم!

راستی نسخه انگلیسی‌اش رو هم از اینترنت گرفتم که اگر چه به صورت PDF اسکن شده است ولی باز هم خیلی مفید به نظر می‌رسد...

 

انسان‌ها

در یادداشتی خوندم که:


دکتر علی شریعتی انسانها را به چهار دسته تقسیم کرده است

1. آنانی که وقتی هستند هستند وقتی که نیستند هم نیستند.

عمده آدمها. حضورشان مبتنی به فیزیک است. تنها با لمس ابعاد جسمانی آنهاست که قابل فهم میشوند. بنابراین اینان تنها هویت جسمی دارند.

2. آنانی که وقتی هستند نیستند وقتی که نیستند هم نیستند.

مردگانی متحرک در جهان. خود فروختگانی که هویتشان را به ازای چیزی فانی واگذاشتهاند. بی‌شخصیت اند و بی اعتبار. هرگز به چشم نمی‌آیند. مرده و زنده‌شان یکی است.

3. آنانی که وقتی هستند هستند وقتی که نیستند هم هستند.

آدم‌های معتبر و با‌شخصیت. کسانی که در بودنشان سرشار از حضورند و در نبودنشان هم تاثیرشان را می گذارند. کسانی که همواره به خاطر ما می‌مانند. دوستشان داریم و برایشان ارزش و احترام قائلیم.

4.     آنانی که وقتی هستند نیستند وقتی که نیستند هستند.

شگفت انگیزترین آدم‌ها. در زمان بودشان چنان قدرتمند و با شکوه اند که ما نمی‌توانیم حضورشان را دریابیم. اما وقتی که از پیش ما می‌روند نرم نرم آهسته آهسته درک می‌کنیم. باز می‌شناسیم. می فهمیم که آنان چه بودند. چه می‌گفتند و چه می‌خواستند. ما همیشه عاشق این آدم‌ها هستیم . هزار حرف داریم برایشان. اما وقتی در برابرشان قرار میگیریم قفل بر زبانمان میزنند. اختیار از ما سلب میشود. سکوت میکنیم و غرقه در حضور آنان مست میشویم و درست در زمانی که می‌روند یادمان می آید که چه حرف‌ها داشتیم و نگفتیم. شاید تعداد اینها در زندگی هر کدام از ما به تعداد انگشتان دست هم نرسد.

پی‌نوشت: راستی ما در کدام گروه قرار گرفته‌ایم... ؟